دربان بارگاه و خیمۀ بزرگ. (ناظم الاطباء). نگهبان خیمه. (آنندراج). پاسبان. محافظ. نگهبان. کشیکچی: درآوردشان نوبتی دار شاه قفائی ز خون سرخ و روئی سیاه. نظامی (از آنندراج). هر آن موری که یابد بر درش بار سلیمانیش باید نوبتی دار. نظامی. زهی سرخیل سرهنگان اسرار سخن را تا قیامت نوبتی دار. نظامی. ، زندان بان، رئیس نقاره چیان. (ناظم الاطباء)
دربان بارگاه و خیمۀ بزرگ. (ناظم الاطباء). نگهبان خیمه. (آنندراج). پاسبان. محافظ. نگهبان. کشیکچی: درآوردشان نوبتی دار شاه قفائی ز خون سرخ و روئی سیاه. نظامی (از آنندراج). هر آن موری که یابد بر درش بار سلیمانیش باید نوبتی دار. نظامی. زهی سرخیل سرهنگان اسرار سخن را تا قیامت نوبتی دار. نظامی. ، زندان بان، رئیس نقاره چیان. (ناظم الاطباء)
در اصطلاح کارخانه ها، کارگری که پس از چند ساعت کار، چند ساعت تعطیل دارد و ازاین رو کار او گاهی به اول روز و گاهی از نیمه به بعد و گاهی اول شب و گاهی از نیمه به بعد است. (یادداشت مؤلف)
در اصطلاح کارخانه ها، کارگری که پس از چند ساعت کار، چند ساعت تعطیل دارد و ازاین رو کار او گاهی به اول روز و گاهی از نیمه به بعد و گاهی اول شب و گاهی از نیمه به بعد است. (یادداشت مؤلف)
کشیکچی. گارد خاص. (یادداشت مؤلف). نوبه دار. نوبتی دار. رجوع به نوبتی دار شود: به شب با هر کدام که او را بایستی بر آن منظر بخفتی و در زیر منظر نوبت داران بخفتند، قضا را نوبت داری را نظر در این کنیزک آمده بود. (اسکندرنامه نسخۀ خطی). بیامد تا سراپردۀ شاه، هیچ کس در آنجا نبود الا دو مرد نوبت دار. (اسکندرنامه). خادمان و نوبت داران شاه را خبر کردند. (اسکندرنامه)
کشیکچی. گارد خاص. (یادداشت مؤلف). نوبه دار. نوبتی دار. رجوع به نوبتی دار شود: به شب با هر کدام که او را بایستی بر آن منظر بخفتی و در زیر منظر نوبت داران بخفتند، قضا را نوبت داری را نظر در این کنیزک آمده بود. (اسکندرنامه نسخۀ خطی). بیامد تا سراپردۀ شاه، هیچ کس در آنجا نبود الا دو مرد نوبت دار. (اسکندرنامه). خادمان و نوبت داران شاه را خبر کردند. (اسکندرنامه)
نوبت گاه. نوبت گه: سوی نوبتی گاه خود بازگشت بلند اخترش باز دمساز گشت. نظامی. چه آگاهی که شبگردان این راه کجا دارند هر شب نوبتی گاه. نظامی (از آنندراج). ، سرزمینی که در آن نوبتی خیمه به پا کرده باشند. (آنندراج) ، اگر نوبتی عبارت از بانوئی بود که نوبت خدمت او بوده باشد، در این صورت نوبتی گاه به معنی خیمۀ بودن آن بانو خواهد بود (؟). (آنندراج). خیمه ای که در آن زن می آید و از شوهر خود پذیرائی می کند. (ناظم الاطباء)
نوبت گاه. نوبت گه: سوی نوبتی گاه خود بازگشت بلند اخترش باز دمساز گشت. نظامی. چه آگاهی که شبگردان این راه کجا دارند هر شب نوبتی گاه. نظامی (از آنندراج). ، سرزمینی که در آن نوبتی خیمه به پا کرده باشند. (آنندراج) ، اگر نوبتی عبارت از بانوئی بود که نوبت خدمت او بوده باشد، در این صورت نوبتی گاه به معنی خیمۀ بودن ِ آن بانو خواهد بود (؟). (آنندراج). خیمه ای که در آن زن می آید و از شوهر خود پذیرائی می کند. (ناظم الاطباء)